ارزشمندترین دارایی

 

بر بالای تپه‌ای درشهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف به شهراست. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب، درباره‌ی این قلعه دارند که بازگویی آن مایه‌ی مباهات و افتخارشان است.

افسانه آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می‌کند. اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می ‌برند.

فرمانده‌ ی دشمن به قلعه پیام می‌فرستد که قبل از حمله ویران کننده ‌ی خود، حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شوند و پی کار خود روند.

پس از کمی مذاکره، فرمانده‌ ی دشمن به دلیل رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می‌‌کند که هر یک از زنان در بند، گرانبهاترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کنند، به شرطیکه به تنهایی قادر به حمل آن باشند. ناگفته پیداست که قیافه‌ی حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده‌ی دشمن به هنگامیکه هر یک از زنان، شوهر خود را کول گرفته بودند و از قلعه خارج میشدند تماشایی بود.

برگرفته از کتاب :

«جانب عشق عزیز است فرو مگذارش، نوشته‌‌ی مسعود لعلی»